جشن در مهد روز چهارشنبه 15شهریور 91
سلام مجدد صبح چهارشنبه امیر محمد با کمی سرماخوردگی بیدارشد اما خوشحال از جشن بلند شد آماده اش کردم می پرسید مامان صندلی هم می چینند شبیه تولد گفتم اره - امیر به مهد بردیم درحالیکه چهره اش داد می زد دل تو دلش نبود- ساعت ١٠صبح کیکش آماده میشد من و بابا قبل از ١٠رفتیم اما چون آب میوه و چنگال و بشقاب نگرفته بودیم کمی بطول کشید خلاصه تو راه رحیمه جون زنگ زد امیر بی طاقت شده دائم می پرسد پس چرا نیامدند خلاصه ساعت ١٠.٣٥ رسیدیم بچه ها همه آماده بودند امیر جلوی میز کیک نشسته و یک کلاه رابین هود هم سرش کرده بودند دوربین را به رحیمه جون دادم و خواهش کردم کمی فیلم و عکس بگیرند- خودمان هم برگشتیم اداره - راستی خبر خوب دیگر اینکه رحیمه جون گفت امیر صبح نا...
نویسنده :
مامان
11:26