امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

امیرمحمد

اخر هفته(20و 21مهر)

سلام گل پسر روز پنجشنبه خانه مامانی بود و به مهد کودک نرفت وبا پریناز بازی کرد بعد هم به خانه رقیه دوست پریناز رفتند خلاصه به گفته خودش وقتی برگشت میگفت امروز خیلی حال داد. عصر پنجشنبه هم مامانی و عمه جونها به اتفاق عمه مژگان برای شام امدند خانه ما - که امیر انشب کلی رصقید قبل از رفتن مامانی - امیر محمد خوابش برده بود- شب هم که بابابزرگ زنگ زده بود برای روز جمعه  از ساری می آیند خانه ما - بنابر این ناهار هم مهمان داشتیم - خلاصه سرش گرم بود - اما برای غروب دلش میخواست به خانه مامانی برود که بدلیل اختلافات پدر و پسری - باباخان گذاشت رفت و گل پسر هم کلی گریه و زاری - البته بعد ارام شد - شب هم سعی کردم زود بخوابانمش تا صبح راحت تر از خواب...
22 مهر 1391

انتظار رسیدن مبلمان اتاق خواب

سلام گل پسر از دیروز ساعت 3 که رفتیم خانه تا شب ساعت 7 منتظر رسیدن تخت و سایر وسایل اتاقش بود - وقتی وسایل رسید خیلی خوشحال بود طوری که یک شعر هم خوند که من و بابا کلی خندیم که این وروجک این شعر ها را از کجا یاد می گیره - برای خودش می دوید و میگفت : دختر کردی دل منو بردی   تاشب که باباخان تمام وسایلش را جفت و جور کرد و اتاقش تقریبا اماده شد همینطور بیدار بود و مشغول وروجک بازی یا بقول خودش کمک میکرد - جعبه ابزار اسباب بازیش اورده بود و به باباخان میگفت هرچی میخوای از اینجا بردار من کمکت میکنم بده پیچ ها را من ببندم.  امروز عصر هم مقررگردید (عین مصوبات جلسات) - من و گل پسر کتاب داستانها - اسباب بازی و لباسهاش تو اتاقش مرتب کنی...
18 مهر 1391

هفته جهانی کودک

سلام بمناسبت این هفته دیروز که امیر خانه مامانی بود باتفاق عمه جونها رفت و یک تمساح بزرگ خرید (بعد عکسش قرار میدهم). خیلی خوشحال بود همینکه رفتم انجا ، خیلی ذوق زده و خوشحال بود- من گفتم خیلی قشنگ است - از ان به بعد همینطور توخانه تکرار میکرد مامان از این خیلی خوشت میاد تمساح منو خیلی دوست داری شاید تا شب ١٠-١٢ بار این سوال را از من پرسید بعد هم آورد گذاشت تواشپزخانه کنار من که نزدیک من باشد. امروز حالش بهتر بود رفت مهد چون جشن هم داشتند . راستی یک خبر دیگه تخت و سایر وسایل اتاق امیر امروز میرسد . حالا انشاله عکسهای ان را هم بعد قرار میدهم. خدا حافظ و نگهدار همه بچه ها باشد.اللهم صلی علی محمد واله محمد ...
17 مهر 1391

سرماخوردگی امیر محمد

سلام گل پسر از دیروز سرما خورده بود بنابر این امروز مهد کودک نرفته و صبح بردیم خانه مامانی - وروجک همینکه فهمید مهد نمیخواد برود سرحال و شاد شنگول برخلاف همیشه ازجاش بیدارشد و اماده برای رفتن . امروز با مدیر مهدش   در مورد لک های روی بینی امیر که احتمالا مال ضربه یا زمین خوردن بود و همینطور در مورد مسواک زدن که امیر میگفت مربیش با دست اب در دهانشون می ریزه و تمیز میکند صحبت کردم- ضمنا مدیرش گفت که هم فردا و هم پس فردا مهد کودک برنامه دارند فردا می برند مجتمع فرهنگی و جشن کودک و پس فردا هم سینما - انشاله که تا فردا حالش بهتر بشود تا بتواند برود و بهش خوش بگذرد. برای سلامتی همه بچه ها منجمله گل پسر خودم صلوات - اللهم صلی علی مح...
16 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرمحمد می باشد