خاطرات روزانه
امیر روز دوشنبه 20شهریور که به مهد رفته بود ناهار قرمه سبزی بود به گفته مربیش دوقاشق با خورشت بسیار کم از ان خورد - اما روز سه شنبه عدس پلو بود که برنج بدون عدس را خوب خورد- صبحانه هم که فرنی بود کمی خورده - اگرچه میزان غذاهایی که میخورد کم است اما من امیدوارم و این برای شروع خوب است.باز هم خدایا شکرت به همین هم راضیم.
روز سه شنبه مامان بعد ساعت اداری باید میرفت جلسه وقتی ساعت 4.30رسیدم خانه مامانی دیدم گل پسر بالا اورده - باباخان هم عصبانی - همان موقع رفتیم خانه - بابا رفت کارواش من و امیر هم برگشتیم خانه - قراربود خاله میریم و پریا بیایند انجا - بنابر این دوباره با امیر رفتیم سر کوچه خرید - برای امیر شیر خریدم که فرنی درست کنم شاید بخوره اما دریغ از یک قاشق - میگفت من مهد میخورم - بعد هم پریا امد و سرش با پریا گرم بود و شروع به بازی کرد.
روز چهارشنبه هم که چون خانمی امده بود برای تمیز کردن خانه - باباخان و گل پسر رفتند خانه مامانی و ظهر برگشتند. ماشااله خیلی شیرین زبانی میکند من و با با که خیلی ذوق می کنیم. امیدوارم همه پدر مادرا خنده برلبشان باشد.
حالا باید ببینم امرو پنجشنبه که ناهار مهد پوره است ایا میخورد یا نه - هفته گذشته که نخورد. نمی دونم با خدا - باباخان که صبح خیلی بهش سفارش کرد.